متن آهنگ روزنامه داوود شوک
دانلود کد آهنگ پیشواز ایرانسل ، تکست و آوای انتظار همراه اول
دولتا میشن زیاد چشما کم و بیش ترن
خوشه گندمیم بیاید مترسکا بیشترن
کور میگن باید دید لالم حرفو میخورم
جور دیگر باید دید هی چشممو میشورم
اونی ک باید دید تو خواب نمیره که
سرخی چشمامون با آب نمیره که
دنیا سرسره ی عمر و با تاب نمیده که
گهواره ی روی پرتگاه خواب نمیشه که
زنی بور با اشک تا خود صبح قصه خوند
تو انکار اسم دختر این قصه موند

ترانه ، شعر متن آهنگ جدید داوود شوک روزنامه
تکست آهنگ روزنامه داوود شوک
دولتا میشن زیاد چشما کم و بیش ترن
خوشه گندمیم بیاید مترسکا بیشترن
کور میگن باید دید لالم حرفو میخورم
جور دیگر باید دید هی چشممو میشورم
اونی ک باید دید تو خواب نمیره که
سرخی چشمامون با آب نمیره که
دنیا سرسره ی عمر و با تاب نمیده که
گهواره ی روی پرتگاه خواب نمیشه که
زنی بور با اشک تا خود صبح قصه خوند
تو انکار اسم دختر این قصه موند
زیر چشما گود پشت خواب سیطره
بخون لالایی از لبای تو بهتره
بود یه دختری زیبا پشت این کوه های دور
ست خدادادی بور زنده بود اما بزور
یه دختر مثل همه ی دخترای کشورم
اما میشد تنش یجور با کمربند و کش ورم
حبس بود راه نداشت حتی کوچه کناری
حبس میکرد نفس همین گوشه کنار
تنها از تر خدا بود بغضش که درشت میشد
مادر نبود پاک کنه پشت گونه خشک میشد
[ورس دو]
یه روزی تو غمار پدر شد لخت تنش
دست آخر که بست شرط شد دخترش
داس بافور پدر خوشه ی گندم ماییم
یخ یک مزرعه بود پشت سرش آب افتاد
واگن نسل من و تو وسط راه افتاد
هم سرشتیم بغل ریل تنش خواب افتاد
کم کم شروع کرد شد دختر دست فروشش
بساط کم داشت بساطی رفت رو دوشش
میان و پیاده بود تا دست داد عابری
زیان زیاده خب نشناس کجا بری
در و تخته جور بود خنده به کرور
بدون پیله پروانه شد ظهور
هعی بخت سیاه دنیا زیاد چاله بود
روی لباس سفید سیاه میاره زود
قضا بلا حجله نرسید چشاش دجله شد
دوماد به سجده نرسید رو به قبله شد
عین دختر بی نام عین در جا چیدن
پشت پامون نرفته هی آب می پاچیدن
قصمون ناخوان و شکوه ها با نان
یک خط قصه که دو خط آن پایانه
خوشه گندمیم بیاید مترسکا بیشترن
کور میگن باید دید لالم حرفو میخورم
جور دیگر باید دید هی چشممو میشورم
اونی ک باید دید تو خواب نمیره که
سرخی چشمامون با آب نمیره که
دنیا سرسره ی عمر و با تاب نمیده که
گهواره ی روی پرتگاه خواب نمیشه که
زنی بور با اشک تا خود صبح قصه خوند
تو انکار اسم دختر این قصه موند
زیر چشما گود پشت خواب سیطره
بخون لالایی از لبای تو بهتره
بود یه دختری زیبا پشت این کوه های دور
ست خدادادی بور زنده بود اما بزور
یه دختر مثل همه ی دخترای کشورم
اما میشد تنش یجور با کمربند و کش ورم
حبس بود راه نداشت حتی کوچه کناری
حبس میکرد نفس همین گوشه کنار
تنها از تر خدا بود بغضش که درشت میشد
مادر نبود پاک کنه پشت گونه خشک میشد
[ورس دو]
یه روزی تو غمار پدر شد لخت تنش
دست آخر که بست شرط شد دخترش
داس بافور پدر خوشه ی گندم ماییم
یخ یک مزرعه بود پشت سرش آب افتاد
واگن نسل من و تو وسط راه افتاد
هم سرشتیم بغل ریل تنش خواب افتاد
کم کم شروع کرد شد دختر دست فروشش
بساط کم داشت بساطی رفت رو دوشش
میان و پیاده بود تا دست داد عابری
زیان زیاده خب نشناس کجا بری
در و تخته جور بود خنده به کرور
بدون پیله پروانه شد ظهور
هعی بخت سیاه دنیا زیاد چاله بود
روی لباس سفید سیاه میاره زود
قضا بلا حجله نرسید چشاش دجله شد
دوماد به سجده نرسید رو به قبله شد
عین دختر بی نام عین در جا چیدن
پشت پامون نرفته هی آب می پاچیدن
قصمون ناخوان و شکوه ها با نان
یک خط قصه که دو خط آن پایانه